شعری که زندگی ست 2

از کویر آمده ام ، چشمم از خاطره ی ریگ پر است ، ابر من باش و دلم را بتکان .

اگه کسی رو دوست داری نه براش ستاره باش نه آفتاب چون هردوشون مهمون زود گذرند. پس براش آسمون باش که همیشه بالای سرش باشی...

قشنگی فاصله ها در این است که گاهی بیادمان می اندازد کسی هست تا دلتنگش شویم .

فاصله دورت نمی کند....!!!! در خوب ترین جای جهان جا داری...! جایی که دست هیچ کسی به تو نمیرسد..: دلـــــــــــــــــم....!!!!

کاش تنهایی من شاخه گلی بود که هنگام وداع به تو می بخشیدم .

همین یک شب جایمان را عوض کنیم، من معشوقه میشوم و تو عاشق باش ... من خیانت میکنم و تو فراموش کن...

تنها ماندم و غریبانه تنهاماندم و غریبانه خاطرات مکررمان را دوره می کنم ... و به یاد می آورم که شیرینی بودنت را نباید فراموش کنم... از تو چه پنهان خوب من : من جز تـــــــــــــــــــو همه چیز را فراموش کردم!!!!

زمانی که مرا ندانسته به دنیا آوردند ، پیوسته می گفتند دوست بدار و حالا که دوست دارم می گویند فراموش کن !

من تو را نمی سرایم !.. تو ... خودت در واژه ها می نشینی ..! خودت قلم را وسوسه می کنی !! و شعر را بیدار می کنی !!

تــنهایــی یعنی ؛ ذهنم پــر از تو ، خــالی از دیگران است ... اما کنارم خــالی از تو ، پــر از دیگران است ....

شاید روزی دوباره کنار خوشبختی ها منتظر آمدنت باشم و تو بازهم دیر کنی !

بیش ترین دروغی که در این دنیا گفتم این کلمه است........ خوبم!! ........

نردبانی که به اندازه ی دلتنگی من قد بکشد..پشت دیوار کسی یافت نشد .تکیه بر حسرت خود خواهم زد.

دنبال بهانه نباش .....چشم که گذاشتم برو و هر وقـت خواستـی برگرد...... من تا بی نهایــــــــــت شمردن را بلدم ! ...

از من نترس من دیوانه خوبی هستم !!!....... تو را که میبینم آرام میشوم !!!.......

گفت :جبران می کنم ، گفتم کدام را عمر رفته را روح شکسته را دل مرده اما تپنده را حالا من هیچ ......جواب این تار موهای سپید را می دهی نگاهی به سرم کرد و گفت وای ... خبر نداشتم چه پیر شدی گفتم :جبران می کنی گفت: کدام را !!

زندگی اگر هزار بار دیگر بود … بار دیگر تو ، بار دیگر تو ، بار دیگر تو ..........

چندیست آسمان دلم وا نمی شود یک غم نشسته روی دلم ، پا نمی شود احساس می کنم که دگر خاطرات تو کنج خیال خسته ی من، جا نمی شود بعد از همان غروب پر از سنگ لعنتی اسمی به روی شیشه ی دلها نمی شود روزی درست مثل همین روزهای سرد گفتی که "دست های تو تنها نمی شود" حالا بیا و ببین که چه تنها و خسته ام بعد از تو هیچ وقت دلم وا نمی شود...

چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان برای کسی که... در 
دوری ما شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .

به کلبه ی کوچک قلبم دعوتت می کنم تا بدانی در اجاق سرد دل چیزی جز یاد تو نمی سوزد ...

نظرات 1 + ارسال نظر
hamidreza جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ http://ok-love7.blogsky.com

مرسی عالی بود خسته نباشید
به ما هم سری بزن
اگه دوست داشتید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد