خسته ام ... خسته نبودنت ... خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ... میگذرد ... میگذرد و باز هم میگذرد ...
چیزی برای از دست دادن ندارم،من هستی خویش را قربانی قدوم عشق تو کردم وقتی آمد،وقتی در باران آمد،چه باک اگر بگذاری و بگذری؟من که چیزی برای از دست دادن ندارم...
آسمان را مرخص می کنم دیگر به هوا هم نیازی ندارم !!! تو خودت را ... مثل آسمان ... مثل هوا ... مثل نور ... پهن کرده ای روی همه لحظه هایم...!
نه نیمه ی خالی لیوان را نگاه کن و نه به نیمه ی پُرش قانع باش پس شیر آبی پیدا کن و لیوانت را لبریز از آب زلال عشق کن .
کنار من همیشه یک صندلی خالی ست... بی محلی هایـت ، نبودن هایـت ، نیامدن هایـت ، رفتـن هـایت ... با تـمــام تلـخی هـایش... تا ابد ، جانشینی نخواهد داشت ...!
'در آغوش خودم هستم ... من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت ... نه چندان با محبت ... اما وفادار ... وفادار ...!
آنقـدر نفس میکشم تا تمـام شـود همه ی آن هوایـی که سراغ تو را میگیـرد ...
به خوابهایم سرک نکش وقتی در بیداری نمی یابمت!
دست ات را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیر یافته با تو سخن می گویم به سان ابر که با توفان به سان علف که با صحرا به سان باران که با دریا به سان پرنده که با بهار به سان درخت که با جنگل سخن می گوید زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست.
من وقتی مردم که تو باور داشته باشی زنی ... انسان بودن را باید آموخت جنسیت معنا ندارد !
در سرزمین قلبم خانه ای ساختم که پنجره هایش هیچ گاه از دیدنت خسته نمی شوند ، در این خانه همیشه خاطراتم را مرور می کنم ، اگر چه ازت دور شدم ولی حرف های گرمت آرامش بخش دل پر از غم من است ، نام تو همیشه در ذهنم و یاد تو همیشه در قلبم جاریست .
تـــــو هنوز ، با تمام ِ نبودنت ، تنها پناهگاه ِ امن ِ من ، از این آدمهایی ...!
بیا در کوچه باغ شهر احساس شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم زخمی برای قلب پر دردش بمیریم بیا هر شب کنا نور یک شمع به فکر کودک همسایه باشیم اگر صد بار قلبی را شکستیم بیا این بار با احساس باشیم.....
نباشی ، دلم که هیـــچ.. دنیا هم <تنـگ> می شود ...!
منتظر خداحافظی من نباشید ! ... من هر که را به خدا سپردم ؛ دیگر پس نیاورد ... !!!
حال ِ دلم ابری ست ، اما باران نمیبارد... بغض ِ خاطراتت ، راه گلو را بسته ...!
برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین آرزوی منی منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه از این عادت باتو بودن هنوز.. ببین لحظه لحظم کنارت خوشه همین عادت با تو بودن یه روز.. اگه بی تو باشم منو میکشه یه وقتایی انقدر حالم بده.. که میپرسم از هر کسی حالتو یه روزایی حس میکنم پشت من.. همه شهر میگرده دنبال تو ...........
تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا عطر دستهایت، دلتنگی ام را به باد می سپارد...