شعری که زندگی ست 12

دوستت دارم را ساده مگیر من برای گفتنش همه وجودم را به کار گرفته ام ....

تنهایی کبوتری ست جَلد ! هرچه می پرانمَش ، دوباره بازمی گردد به خانه اَم ...!

کاش هفت ساله بودم روی نیمکت چوبی می نشستم مداد سوسماری در دست باصدای تو دیکته می نوشتم تو می گفتی بنویس دلتنگی من آن را اشتباه می نگاشتم اخمی بر چهره می نشاندی و من به جبران دلتنگی را هزار بار می نوشتم!

لحظه هایی تو زندگی هست که آدما باور له شده ات رو دو دستی بهت تقدیم میکنن و فقط میگن : ببخشید ! و تو با دلی پر از حرف .. هیچی نداری بگی ! جز اینکه : <می بخشم ولی فراموش نمیکنم> !!!

در تب و تاب رفتنم به فکر راهی شدنم تو ای همیشه همسفر مرا شناختی تو اگرمرا پس از من بنویس به هر کس از من بنویس ای تو هوای هر نفس هر نفس از من بنویس مرا به دنیا بنویس همیشه تنها بنویس بگو که مثل من کسی به پای عشق سر نداد از آن سوی آبی آب خبر نشد،خبر نداد...

چرا تورا ساختم ؟ چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟ حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی کنند وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم.....

کمی زود بود، ولی... دعایت گرفت مادر بزرگ ! پیر شدم... !!!

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم ... حالا یک بار از شهر می رویم ... یک بار از دیار ... یک بار از یاد.... یک بار از دل .... و یک بار از دست ... آری گذشت دیگر آن زمان ...

چه سازم ؟! با چشمانی که چون می گشایم تو را از من می گیرند و چون می بندم تو در جادّه های روشن به سادگی یک گل و صداقت باران به من باز می آئی حادثه غمگینیست بی تو چشمانم !

به من قول بده در تمام سالهایی که باقی مانده تا ابد.. مواظب خودت باشی... دیگر نیستم که یادآوری ات کنم...!

برخاک بخواب نازنین تختی نیست آواره شدن حکایت سختی نیست ازپاکی اشکهای خود فهمیدم لبخند همیشه راز خوشبختی نیست...

چه دلیلی داره زنده بودن . وقتی کسی رو نداری برای پرستیدن . وقتی دلی نداری برای سپردن . حتی تنی برای زخم خوردن . چه فایده داره نفس بی هم نفس کشیدن . اشک چه ارزشی داره وقتی شونه هایی رو که سال ها چشم به راهش بودی و نداشتن . چه فایده داره چشم هات وقتی نتونی...........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد