مەترسە لێم من کەسێک نیم ژیانت لەبەر چاو ڕەش بکەم
هیچ دڕکێک نیم پەنجەکانت خوێناوى کەم
ڕێگام بدە ئەو عەشقەى وا لە دڵمایە بۆت باس بکەم
کە تۆ چراى سەر زەمین بیت چۆن بە فویەک خامۆشت کەم
مەل هیواى بە ئاسمان هەیە منیش بەتۆ تاقانەکەم
گەر تۆ ساتێ بێتاقەت بی
من لە زینی خۆم بێزارم
گەر تۆ دڵۆپێ گریان بی
من لە چاوی خۆم خۆش نابم
چۆن چاوی خۆم بەخشی بە تۆ
... تا چاوی تۆ ماندو نەبێت
با هەر تەنیا من چاوانم ئه شک برێژێ و دیار بێ
دڵی خۆم دا بە تۆ با تۆ خاوەنی دو دڵ بیت
با نەک تەنیا بە دڵی خۆت به دڵی منیش بە ئەشق رازی بێت
تۆ هەناسەی پر هەست و سۆز
تۆ ئەوینداری دڵ سۆز
هەرگیز مەڵێ بێتاقەتم چۆن بەرگەی ئەشکت ناگرم
تەنیا خوا ئەزانێ کەمن چەندە خۆشم وویستووی
بەس لێوم ئەزانێ چەندە جار ناوم بردووی
تەنیا چاوم ئەزانێ چەندە بە کۆڵ بۆت گریاوم
تەنیا ئەشق تێ ئەگا کەمن چەندە بۆت شیاوم
بەڵام ئێستا کە دڵ خۆشی من داوایەکم لیت نیە
بەڵام نازانم دوای تۆ ژیان بۆمن مانای چیە
به روخسارم پێ مهکهنه مهڵێ پۆشاکهکهی کۆنه
سهرنج به له ناخی دڵم ئهوجا بزانه دڵم چۆنه
وامهزانه که ههژارم عاشقێکی تاوان بارم
سهدان هێندهی ههژاریهکهم تهنیام و دڵ بهئازارم
به کهم سهیری چاوم مهکه پریهتی له خۆشهویستی
دڵ رهق مهبه نهبا رۆژێ ههواڵی مهرگم ببیستێ...
لهلای کهس باسم نهکردوی
نهم وتوه خۆشم ویستوی
تێناگهم خهڵک چۆن زانی
که له چاوما ههڵم گرتوی
خۆشهویستی شتێک نیه
تاکو بشاردریتهوه
من جی بکهم
که خهڵک بتوانێ
چاوانمان بخوێنێتهوه
نامهوێ بت گـــرێنم ، بــــاسی خهمی خـــۆم بکـــهم..
شهکــهت بوم بهدهست گریــــان ، ئــاخر چی لـهم دڵه بکــهم...!
نــاتوانم بهرگــه بگرم ، دووری کــهی دهبڕێتهوه ..!
مژدانهکــهت وهربگـری ، بڵێی دهگـــهڕێمهوه
تـــا ئێستا دڵــم نهیدیوه ، وا بــهم چهشنه ئــــازارێ..!
ناحــهقم مهگـــره گـــیانه ، ڕۆژم لــێ بۆته ســـاڵێک
کــهی دێیتهوه تاههنیسکــم لهسهر ڕوم بسڕمهوه
بـــۆ پێشوازی گــهڕانهوهت شارهکـــهم بڕازێنمهوه
دوستت دارم را ساده مگیر من برای گفتنش همه وجودم را به کار گرفته ام ....
تنهایی کبوتری ست جَلد ! هرچه می پرانمَش ، دوباره بازمی گردد به خانه اَم ...!
کاش هفت ساله بودم روی نیمکت چوبی می نشستم مداد سوسماری در دست باصدای تو دیکته می نوشتم تو می گفتی بنویس دلتنگی من آن را اشتباه می نگاشتم اخمی بر چهره می نشاندی و من به جبران دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
لحظه هایی تو زندگی هست که آدما باور له شده ات رو دو دستی بهت تقدیم میکنن و فقط میگن : ببخشید ! و تو با دلی پر از حرف .. هیچی نداری بگی ! جز اینکه : <می بخشم ولی فراموش نمیکنم> !!!
در تب و تاب رفتنم به فکر راهی شدنم تو ای همیشه همسفر مرا شناختی تو اگرمرا پس از من بنویس به هر کس از من بنویس ای تو هوای هر نفس هر نفس از من بنویس مرا به دنیا بنویس همیشه تنها بنویس بگو که مثل من کسی به پای عشق سر نداد از آن سوی آبی آب خبر نشد،خبر نداد...
چرا تورا ساختم ؟ چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟ حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی کنند وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم.....
کمی زود بود، ولی... دعایت گرفت مادر بزرگ ! پیر شدم... !!!
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم ... حالا یک بار از شهر می رویم ... یک بار از دیار ... یک بار از یاد.... یک بار از دل .... و یک بار از دست ... آری گذشت دیگر آن زمان ...
چه سازم ؟! با چشمانی که چون می گشایم تو را از من می گیرند و چون می بندم تو در جادّه های روشن به سادگی یک گل و صداقت باران به من باز می آئی حادثه غمگینیست بی تو چشمانم !
به من قول بده در تمام سالهایی که باقی مانده تا ابد.. مواظب خودت باشی... دیگر نیستم که یادآوری ات کنم...!
برخاک بخواب نازنین تختی نیست آواره شدن حکایت سختی نیست ازپاکی اشکهای خود فهمیدم لبخند همیشه راز خوشبختی نیست...
روزی اگر نبودم تنها آرزوی ساده ام این است. زیر لب بگویی یادش بخیر ..
در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجاکه خبراز تاریکی است یاد تو همیشه میدرخشد ...
همیشه توی قلب آدم، یه جایی هست که اگه مهر کسی توش بیفته دیگه محاله که بشه درش اورد! تا ابد با آدم می مونه ! خدا اون روز رو نیاره که آدما به اون ته قلبشون دل ببندن!
میزی برای کار.... کاری برای تخت.... تختی برای خواب.... خوابی برای جان ..... جانی برای مرگ ..... مرگی برای یاد..... یادی برای سنگ...... این بود زندگی!؟
هر کجا باشی یک شب به یاد نخستین دیدار دل تو نیز خواهد شکست مثل دل من زیر بارانی که از ابر خاطره ها می بارد ...
برگ از درخت می افته بی آنکه من و تو بدونیم شاید در همین حوالی جایی میان فاصله ی همین رها شدن و افتادن ، دلی لرزیده باشه .
خسته ام ... خسته نبودنت ... خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ... میگذرد ... میگذرد و باز هم میگذرد ...
چیزی برای از دست دادن ندارم،من هستی خویش را قربانی قدوم عشق تو کردم وقتی آمد،وقتی در باران آمد،چه باک اگر بگذاری و بگذری؟من که چیزی برای از دست دادن ندارم...
آسمان را مرخص می کنم دیگر به هوا هم نیازی ندارم !!! تو خودت را ... مثل آسمان ... مثل هوا ... مثل نور ... پهن کرده ای روی همه لحظه هایم...!
نه نیمه ی خالی لیوان را نگاه کن و نه به نیمه ی پُرش قانع باش پس شیر آبی پیدا کن و لیوانت را لبریز از آب زلال عشق کن .
کنار من همیشه یک صندلی خالی ست... بی محلی هایـت ، نبودن هایـت ، نیامدن هایـت ، رفتـن هـایت ... با تـمــام تلـخی هـایش... تا ابد ، جانشینی نخواهد داشت ...!
'در آغوش خودم هستم ... من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت ... نه چندان با محبت ... اما وفادار ... وفادار ...!
آنقـدر نفس میکشم تا تمـام شـود همه ی آن هوایـی که سراغ تو را میگیـرد ...
به خوابهایم سرک نکش وقتی در بیداری نمی یابمت!
دست ات را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیر یافته با تو سخن می گویم به سان ابر که با توفان به سان علف که با صحرا به سان باران که با دریا به سان پرنده که با بهار به سان درخت که با جنگل سخن می گوید زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست.
من وقتی مردم که تو باور داشته باشی زنی ... انسان بودن را باید آموخت جنسیت معنا ندارد !
در سرزمین قلبم خانه ای ساختم که پنجره هایش هیچ گاه از دیدنت خسته نمی شوند ، در این خانه همیشه خاطراتم را مرور می کنم ، اگر چه ازت دور شدم ولی حرف های گرمت آرامش بخش دل پر از غم من است ، نام تو همیشه در ذهنم و یاد تو همیشه در قلبم جاریست .
تـــــو هنوز ، با تمام ِ نبودنت ، تنها پناهگاه ِ امن ِ من ، از این آدمهایی ...!
بیا در کوچه باغ شهر احساس شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم زخمی برای قلب پر دردش بمیریم بیا هر شب کنا نور یک شمع به فکر کودک همسایه باشیم اگر صد بار قلبی را شکستیم بیا این بار با احساس باشیم.....
نباشی ، دلم که هیـــچ.. دنیا هم <تنـگ> می شود ...!
منتظر خداحافظی من نباشید ! ... من هر که را به خدا سپردم ؛ دیگر پس نیاورد ... !!!
حال ِ دلم ابری ست ، اما باران نمیبارد... بغض ِ خاطراتت ، راه گلو را بسته ...!
برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین آرزوی منی منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه از این عادت باتو بودن هنوز.. ببین لحظه لحظم کنارت خوشه همین عادت با تو بودن یه روز.. اگه بی تو باشم منو میکشه یه وقتایی انقدر حالم بده.. که میپرسم از هر کسی حالتو یه روزایی حس میکنم پشت من.. همه شهر میگرده دنبال تو ...........
تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا عطر دستهایت، دلتنگی ام را به باد می سپارد...
قرار دیدار ما هر نیمه شب خیالت که نمی گذارد بخوابم...!
امواج زندگی را بپذیر حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرند آن ماهی را که همیشه آسوده بر روی آب می بینی مــــــــــــــــــــــــــرده است....!
من فقط عاشق اینم . عمری از خدا بگیرم. انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم ...من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری ...دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری!!!
هر شب به پای باد زانو میزنم تا کمی عطر نگاهت را بیاورد...
به رسم شهر دلتنگم ، نگاهم را زیارت کن ، نگاه پر نیازم را به چشمانت تو دعوت کن ، تو میگفتی اگه رفتم حلالم کن ، غمی دارم برو باشد ، ولی شبها اگر دیدی بد آهنگ است احساس تو ، بدان من با غرورم در خفا گریه میکردم ، که از دنیا دلم تنگ است ، من از دنیا و خدایم گله مندم ، که از مهر تو کم دارم ، ببین یک خواهشی دارم ، مرا در خود کمی حل کن ، نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر تحمل کن ، که شاید آن عشق رویاهای تو باشم و تو شاید که آن یار دلنواز احساس درون قلب من باشی ....
پس از مرگم بیا زیبا نگارم بیا با جمع دوستان بر مزارم سرت خم کن ببوس سنگ مزارم که من در زیره خاک چشم انتظارم...
عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ... دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ... درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ... گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ... در آغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ... در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی !!!... این گونه شاید احساساتم نمیرد...
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند... به جز مداد سفید... هیچ کسی به او کار نمی داد... همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}... یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند... مداد سفید تا صبح کار کرد... ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد... صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد..
نبودی بی تو پنهان گریه کردم، تو را دیدم و خندان گریه کردم، برای این که اشکهایم نبینی، نشستم زیر باران گریه کردم...
اینکه فقط در جواب ِ دوستت دارم ها بهم بگی " منم همینطور" کافی نیست یه وختا اون دهنت رو باز کن خودت یه ذره خلاقیت داشته باش بهم ابراز علاقه کن !
امشب گریه میکنم .... گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن.... برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی.... امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق... برای تو...برای تو.... و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم...
گفته بودی گنج در ویرانه هاست ، راست گفتی ، چون وجودت در دل ویران ماست..
از کویر آمده ام ، چشمم از خاطره ی ریگ پر است ، ابر من باش و دلم را بتکان .
اگه کسی رو دوست داری نه براش ستاره باش نه آفتاب چون هردوشون مهمون زود گذرند. پس براش آسمون باش که همیشه بالای سرش باشی...
قشنگی فاصله ها در این است که گاهی بیادمان می اندازد کسی هست تا دلتنگش شویم .
فاصله دورت نمی کند....!!!! در خوب ترین جای جهان جا داری...! جایی که دست هیچ کسی به تو نمیرسد..: دلـــــــــــــــــم....!!!!
کاش تنهایی من شاخه گلی بود که هنگام وداع به تو می بخشیدم .
همین یک شب جایمان را عوض کنیم، من معشوقه میشوم و تو عاشق باش ... من خیانت میکنم و تو فراموش کن...
تنها ماندم و غریبانه تنهاماندم و غریبانه خاطرات مکررمان را دوره می کنم ... و به یاد می آورم که شیرینی بودنت را نباید فراموش کنم... از تو چه پنهان خوب من : من جز تـــــــــــــــــــو همه چیز را فراموش کردم!!!!
زمانی که مرا ندانسته به دنیا آوردند ، پیوسته می گفتند دوست بدار و حالا که دوست دارم می گویند فراموش کن !
من تو را نمی سرایم !.. تو ... خودت در واژه ها می نشینی ..! خودت قلم را وسوسه می کنی !! و شعر را بیدار می کنی !!
تــنهایــی یعنی ؛ ذهنم پــر از تو ، خــالی از دیگران است ... اما کنارم خــالی از تو ، پــر از دیگران است ....
شاید روزی دوباره کنار خوشبختی ها منتظر آمدنت باشم و تو بازهم دیر کنی !
بیش ترین دروغی که در این دنیا گفتم این کلمه است........ خوبم!! ........
نردبانی که به اندازه ی دلتنگی من قد بکشد..پشت دیوار کسی یافت نشد .تکیه بر حسرت خود خواهم زد.
دنبال بهانه نباش .....چشم که گذاشتم برو و هر وقـت خواستـی برگرد...... من تا بی نهایــــــــــت شمردن را بلدم ! ...
از من نترس من دیوانه خوبی هستم !!!....... تو را که میبینم آرام میشوم !!!.......
گفت :جبران می کنم ، گفتم کدام را عمر رفته را روح شکسته را دل مرده اما تپنده را حالا من هیچ ......جواب این تار موهای سپید را می دهی نگاهی به سرم کرد و گفت وای ... خبر نداشتم چه پیر شدی گفتم :جبران می کنی گفت: کدام را !!
زندگی اگر هزار بار دیگر بود … بار دیگر تو ، بار دیگر تو ، بار دیگر تو ..........
چندیست آسمان دلم وا نمی شود یک غم نشسته روی دلم ، پا نمی شود احساس می کنم که دگر خاطرات تو کنج خیال خسته ی من، جا نمی شود بعد از همان غروب پر از سنگ لعنتی اسمی به روی شیشه ی دلها نمی شود روزی درست مثل همین روزهای سرد گفتی که "دست های تو تنها نمی شود" حالا بیا و ببین که چه تنها و خسته ام بعد از تو هیچ وقت دلم وا نمی شود...
چه اشتباه
بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان برای کسی که... در
دوری ما شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
به کلبه ی کوچک قلبم دعوتت می کنم تا بدانی در اجاق سرد دل چیزی جز یاد تو نمی سوزد ...
مثل این دیوارهای رنگ و رو رفته .. آن قدر این روزها دلتنگ بارانم .. کز نگاهم آبروداری نمیآید !!
گاهی آدم دلش می خواهد کفش هاش را دربیاورد ، یواشکی نوک پا نوک پا از خودش دور شود ، بعد بزند به چاک، فرار کند از خودش...
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب..
به دریا بزن قایقت می شوم ، حقیرم ولی لایقت می شوم ، من عاشق شدن را بلد نیستم ، تو یادم بده عاشقت میشوم...
چقدر کم توقع شده ام... نه آغوشت را میخواهم ، نه یک بوسه و نه حتی دیگر بودنت را... ! ھمین که فقط بیایی و از کنارم رد شوی کافیست... !!
درست است که نقطه تمام کننده جمله است، اما باعث مرگ و فنای جمله نیست . همانطور که در مورد انسان نیز، مرگ باعث فنای او نیست و فقط یک سطر او را جابجا میکند. از سطر دنیا به سطرعقبی ... کاش تا جایی که می توانیم بی غلط باشیم ...
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی....کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند میامد....
هیچ اتفاق خاصى نیفتاده!ستون حوادث خالیست.. هنوز زنده ام بى تو! باورت میشود؟
خیالت همه جا با من است اما دلم گرمای بودنـــــــــــت را میخواهد نه سردی خیالـــــــــت را !!!!
بی تو کنار این همه خاطره نشستن دل می خواهد؛باور کـــــــــــــــــــن...
فقط سکوت میکنی وقتی قلبت را صاحبش میشکند ........
همه مرا به خنده های باصدا می شناسند ؛ این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا ...
از سیــاهی هم بــالاتــر است...رنگِ بیــرنگیِ این روزهایِ تــــکراری!!!
ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتی زندگی کنیم...
مثل یک درناى وحشى تا افق پرواز کن * قصه اى دیگر براى فصل زیباساز کن * زندگى تکرار حرف کهنه دیروز نیست * بال هاى بسته ات را رو به فردا باز کن...
سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند... همه چیز زیر سر من است!!!!
کنار تودرباران قدم میزنم چتر براى چه؟ خیال که خیس نمیشود..
جزیره دلم را برای آمدنت چراغانی کردم!ولی تو بهانه کردیو گفتی از دریا میترسم...
نمی خواهم خاطره ی فردایم شوی.. امروز ِ من باش.. حتی لحظه ای ...!
به زمین خوردنم تنها بهانه ای بود ، تا شاید دوباره در چشمانم نگاه کنی و دستت را به دستانم بسپاری ...!
همیشه از خوبی های دوستت برای خودت یه دیوار بساز، اگه روزی بدی دیدی فقط یه آجر کم کن، بی انصافیه که دیوارو خراب کنی..